کروبی و سرطانش
2010/04/25
سلام
بد روزگاری شده!
همان روزها که علیرغم دهان کفآلود و خسخس سینهاش،
از میان آن عبا و لبادهی سفید،
قلب معیوبش را پنهان و قدرت جوانیاش را برای تصدی ریاست جمهوری به رخ مردم میکشید.
همان روزها که حاشا میکرد داشتن هرگونه ارتباطی را با جزایریها و رانتخواران و آقازادگان.
همان روزها که حرف از کوچک کردن تمام داراییاش(!)،
خانهای محقر و ساده،
برای تامین مخارج سنگین تبلیغات ریاست جمهوریاش به میان بود.
و درست همان روزها!
چشمان نگران فرزندش حسین را،
از به تاراج رفتن تمام ارثیهی احتمالیاش میشد حدس زد.
آخر تقصیر حسین چه بود؟
حق داشت نگران خانهی پدری؛
تمامیت سرمایهی بدست آمده از حقوق ناچیز مجلس،
در سالهای سخت خدمت پدرش باشد.
با آن همه انکار و پنهانکاری،
پسر چه خبر داشت که فاطمه خانم کروبی،
در نقش مادری مهربان،
برایش سهام روی سهام انبار کرده؟
با آن همه خرابکاری شیخبابا؛
این روزها هر چه میگذشت؛
سهم بابا را هم از دلارهای آمریکا و انگلیس کمتر میدید.
اصلا کسی این روزها چه ارزش طنز میفهمد؟
نمونهاش خودمان! مگر به یک طنز نویس چقدر میدهند؟
قیمت مسکن را هم که احمدی نژاد،
فقط به حساب اینکه تمام دارایی مرحوم شیخ همان خانهی کلنگی است؛
به هزار حیله و حربهی مسکن مهری پایین میکشد!
شما جای حسین خان کروبی؟!؟
چه از چند نطق اخیرش پیرامون توهم تجاوز هم پیدا،
با همان زکاوت مثال زدنی که به بابای خدای بیامرزش میماند،
عاجز از سیاهنمایی پدر و مادر،
به دنبال حقالارث،
دست به دامان داروهای سرطانزای روسی نمیشدید؟
واما…
آخر پسر خوب!
گیرم که آقای دولت،
شیخ مفید(!) ما را داروی سرطان داد.
آدرس کارخانهی سازندهاش دست تو چکار میکرد؟!؟
آخر یک حرفی هم مثلا برای پزشکان درد کشیدهی پزشکی قانونی میگذاشتی!
بعد هم داغ میکنید که چرا میفهمند و مسخرهیمان میکنند که خود میکشید و خود سوگواری میکنید.
شما را به خدا فاطمه خانم!
با تمام توهم خود کَسی پنداریتان،
کمی دور بایستید و خودتان را از دور تماشا کنید.
خندهیتان نمی گیرد ؟!؟
پ.ن:
1-از اظهارات حسین کروبی این طور میآید که پدر هنرمندش،
پیشکسوت عرصهی طنز
بازیگر نقش فاعل و مفعول مجموعهی «تجاوز در سلول انفرادی»
متاسفانه رفتنی است.
انگار حضرت عزرائیل علیهالسلام،
امسال همت مضاعفش را از هنرمندان شروع کرده!
2-شکر خدا که بی هنریم!
همین! مال هیچکس نیست!
نظرسنجی جهانی مجله تایم
2010/04/17
سلام
ماجرا از اولین نظرسنجیهای قبل از انتخابات 88 ایران شروع شد.
درست وقتی که یاران اصلاحات در ایران برای انتخاب نامزد، گمانهزنی و نظرسنجی میکردند.
در مقابلِ رقیب قدرتمندی مثل احمدی نژاد، آنها هرکاری که باید کردند.
اول خاتمی را به صحنه آوردند.
بعد گفتند داشتن یک اسطوره در کارنامهی اصلاحات لازم است و او را به پشت صحنه کشیدند.
بعد از صندوقچهی فراموش شدگان موسوی را گردگیری کردند.
بعد هم گفتند موسوی به طور حتم یک تنه نمیتواند پیروز میدان باشد،
شاید مردمی دلباختهی حمایتهای تامین اجتماعی احمدی نژاد باشند،
کروبی بیاید تا با وعدههای دورهی قبلش انتخابات را دو مرحلهای کند که شاید در جریان انتخابات فرجی بشود و مثلا در دور دوم طرفداران سایر نامزدها چشم بسته به رقیب احمدینژاد رای بدهند.
خب احمدی نژاد به پشتوانهی رای مردم بر تمام برنامهریزی و دسیسههای ایشان غلبه میکرد و این را اصلاحات خیلی زودتر از فرارسیدن موعد انتخابات فهمید.
اما دراین میان تفکری در ذهن و دیدگاه مشتی خودشیفته متولد شد.
تفکری با کلیدواژهی «رای فرهیختگان»
عدهای به عناوین مختلف، رای خودشان را برتر از رای اکثریت انگاشتند و هر روز با ترفندهای مختلف برآن شدند تا این نکته را به اثبات و یا اثبات نشده به کرسی بنشانند.
یک روز گفتند مردم را دور از رسانه و اطلاعات نگه داشتهاید.
یک روز گفتند رسانه نداریم.
یک روز گفتند تقلب گسترده شده.
یک روز گفتند زور سرنیزه مردم را به خیابانها کشید.
یک روز گفتند زور سر نیزه مردم را به خانه برد.
یک روز گفتند کیک و ساندیس و ساندویچ دادند.
یک روز گفتند تراول دادند.
یک روز گفتند ما بیشماریم.
یک روز گفتند مردم نفهمند.
یک روز گفتند مردم میفهمند اما مجبورند.
یک روز گفتند میدان آزادی پر نشده بود و بعد عکسهای میدان آزادی را با فوتوشاپ سبز کردند.
و خلاصه هر چه در چنته داشتند رو کردند تا بگویند: رای ما اهمیت دارد و نه رای دیگران.
و اما…
حتما این روزها در جریان نظرسنجی جهانی مجلهی تایم هستید.
مسئولین مجلهی تایم در ابتکاری جالب، طی یک نظرسنجی، همه ساله به انتخاب چهرههای تاثیرگذار و به اصطلاح برتر جهان در زمینههای مختلف میپردازند.
اما امسال در اقدامی جالب، محدودیت رای ریزی را برای شرکت کنندگان این نظرسنجی برداشتهاند.
به این معنا که شما بعنوان یک کاربر میتوانید به هر مقدار که بخواهی در حمایت از نامزد مورد علاقهات رای بریزی!!
درست است که در نگاه هر عقل سلیمی این کار نتیجهی انتخابات را کاملا مخدوش میکند.
اما در نظر مسئولین تایم، این موضوع اهمیتی ندارد.
این حرکت منهای ماهیت تبلیغاتیاش،
یک مشت، نشانهی همان خروارِ تفکری است که متاسفانه علاوه بر ابرطبقههای غربی، در جنبش سبز هم ریشه دوانده.
تفکری که در آن دیگر مهم نیست که ملتها چه میخواهند.
در این تفکر مهم اینست که مشتریان یک رسانه چه میگویند.
اینکه چقدر برای فلان مجله ارزش قائلی و چند ساعت وقت میگذاری تا رای مکرر به یک نامزد بدهی و نظرسنجی آن مجله را داغ کنی اصالت دارد.
اینکه چند درصد مردم دنیا و بالاخص مردم ایران دسترسی به این نظرسنجیها دارند، یا نه برایشان همچه مسائلی مهم است اصلا موضوعیت ندارد.
بهر حال باید جایی برای عقدهگشایی کسانی باشد که دوست دارند آراءشان چند برابر شمرده شود.
باید جایی برای تخلیهی توهم مابیشماریمشان باشد.
باید یک وقت جایی از دنیا به دل آنها باشد دیگر!
نباید ؟!؟
خوب است بدانیم که همین دیکتاتوری خودشیفتگان در سال گذشته که ما آن را سال هزاروسیصدوفتنهواشک مینامیم، باعث شد عدهای زندگی را به کام مردم ایران تلخ کنند.
و خوب است بدانیم که این دقیقا ادامهی همان جریان است.
در همین رابطه:
رأی گیری اینترنتی مجله تایم؛ نمودی از دموکراسی و توهمات سبزکی!
تراختور و جنبش متوهم سبز
عقده رها کن
بعد نوشت:
1- این بار هم بار کج سبزها به مقصد نرسید.
سبزها بعد از تقلب گستردهی سیزده میلیونی در انتخابات ایران-دروغهای فراوان و شعارهای عوامفریبانهی بازگشت به قانون –
در نظرسنجی مجلهی تایم هم با وجود تقلب آشکارشان شکست خوردند.
میرحسین موسوی علیرغم بسیج همگانی نیروهایش و تقلب گستردهی هواداران بیفرهنگش در این نظرسنجی بیست و ششم شد!
2- سکوت سنگینی بر رسانههای سبز حاکم است. + + + و…
همین! مال هیچکس نیست!