به یاد خیمه گاه

2011/08/21

سلام

خاصیت‌هایی از بدو تولد در وجود آدم هست که با بزرگ شدن از بین نمی‌روند.
چه بعضی از آن‌ها هستند که همراه آدمی بزرگ هم می‌شوند.

مثلا یک وقت‌هایی باید بچه را توی کوچه بفرستی تا کسی به او سیلی بزند،
بچه برگردد و تو را که پدرش هستی
و مادرش را،
گرم‌تر در آغوش بگیرد،
جانانه‌تر ببوسد…

این خاصیت آدم است و من فکر می‌کنم این خاصیت با آدمی رشد هم می‌کند.

برای آدم‌ها ناگزیر از این سیلی‌ها پیش میاید و اگر هم احیانا پیش نیامد خوب است آدمی حتی از کسی بخواهد که گاهی به او سیلی بزند.

این‌ها را نوشتم که بگویم خدا کند آدم وقتی سیلی می‌خورد،
تازه از کربلا رانده نشده باشد…
دوری از خاک کربلا که حسی‌ست شبیه مرگ،
برای سیلی‌خورده‌ها خودِ خودِ مرگ است!

حالا برگرد و بند دوم این نوشته را از نو بخوان…
می‌بینی رفیق!
دنیا همه‌اش خرابه‌ی شام است…

پ.ن:
امروز سحر،
ضربه‌ای به صورتم خورد که از تحملِ تجاهل‌رنگِ دوریِ کربلا بیدار شدم!
الان احساس می‌کنم مرده‌ام.
کاش ضریح‌ت اینجا بود؛
دلی پر از گریه دارم…
همین! مال هیچکس نیست!

نم نمک

One Response to “به یاد خیمه گاه”

  1. ثریاهستم Says:

    آقا سلام بعد از شاید یک سال !! و شاید هم بیشتر کمی !

    خوب هستین ان شاالله ؟
    وبلاگتون فیلتر شده یا من اشتباه می بینم ؟!!! نمی دونم !

    به محض اینکه به نت دستم رسید ! گفتم سری بزنم به رفقای قدیمی !

    پاینده باشید
    التماس دعای نمکی ..

    سلام
    اینجام فعلا
    http://www.namnamak.ir


بیان دیدگاه