سکوتی از جنس خونخواری
2009/01/27
سلام
فکر میکردم چقدر زیادند ایامی که میشود آنها را یوم تبلی السرائر نامید .
بعد از پیروزی مقاومت وقت تسویه حسابهای زیادی فرا رسید . آنها که میان راه تردید کردند ، آنها که کوتاهی کردند ، آنها که پیشبینیها و قضاوتهای مغرضانه کردند و خلاصه خیلیها بعد از این پیروزی محاکمه شدند . افکار عمومی هم بهترین قاضی این محکمهها بودند .
از زمان شروع فجایع غزه مدام پایگاههای تبلیغ بهاییت را نگاه کردم . همانهایی که با عناوین عشق ، بشر دوستی و این قبیل مدام تبلیغ از مظلومیت خودشان میکنند و از ظلم و ستم دولت ایران به بهاییهای ایران حرف میزنند و بعضا وکلایی هم به استخدام در آوردهاند .
به مدیر یکی از این پایگاههای بهاییت ایمیل زدم : حالا که اینقدر شما به حقوق بشر احترام میگذارید و همیشه هم داعیهی عدم ارتباط با صهیونیست و اسرائیل را دارید ، چرا به مسالهی غزه و جنایات اسرائیل نپرداختهاید ؟
خب طبیعتا ابتدا چند ایمیل از پیش تنظیم شده برایم فرستاده شد . بعد که کمی سماجت به خرج دادم برایم ایمیلی به این شرح آمد :
باز هم سلام لطفا راهنمائي بفر مائيد جامعه جهاني بهائي چه كار بكند تا شما راضي بشويد البته كاري كه با تعاليم مطابق باشد وهمين كار را داخل ايران نسبت به ظلم وارده به خود انجام بدهد ؟موفق باشيد
برایشان نوشتم : من ایمیلهای زیادی در مورد حق طلبی شما نسبت به وضعیت نابسامانتان در ایران دریافت کردهام . طلب زیادت ندارم . به همین قائده برای مظلومین غزه هم علیه رژیم غاصب صهیونیستی فعالیت کنید .
و اما جواب ایشان :
سلام بر شما هم وطن گرامي باور بفر مائيد با تمام وجودم با شما هم نظر هستم اينكه همين امشب نيز اخبار را دنبال مي كردم شنيدم باز هم از اين تجاوز رژيم اسرائيل به غزه تعدادي كودك نيز شهيد شده اند دوست گرامي بارها وبارها جامعه جهاني بهائي نسبت به خشونت وجنگ اعتراض نموده است ولي مهم اين است كه در همان غزه نيز تعدادي خانواده بهائي زندگي ميكنند وجامعه بهائي نمي تواند بي تفاوت نسبت به اين موضوع باشد واز طرفي در اسرائيل نيز تعدادي بهائي زندگي ميكندد مهم اين است جامعه بهائي با جنگ وكشتار مخالف است در اين جنگ وراكت پرا كني و بمب باران تعدادي بي گناه نيز كشته ومجروح مي شوند از جمله يك زن اسرائيلي نيز در اسرائيل به سختي مجروح شده مهم اين است كه در هر دوطرف نفوسي كشته ومجروح مي شوند كه هيچ يك مايل به ادامه جنگ نيستند بلكه مايل به ادامه زندگي وخدمت به نوع بشر هستند اگر حقيقتا فكر ميكنيد كه من مي توانم براي دفاع از مظلومان غزه نقشي داشته باشم خواهش ميكنم متني را اماده بفر مائيد وبه من ايميل بفر مائيد من متن شما را در وب بهائي قرار ميدهم هر كار ديگري نيز به نظر شما ميرسد بفر مائيد با تمام وجودم در خدمتم موفق باشيد ومنتظرم در پايان مايل هستم كه اين مناجات را كه من شبها مي خوانم براي شما ارسال كنم تا شما نيز همراه با من وديگر بهائيان جهان هم صدا اين مناجات ودعا را تلاوت فر مائيد
هوالله
ای خدای مهربان ! به فریاد بیچارگان برس . ای پاک یزدان ! بر این اطفال یتیم رحم فرما . ای خداوند بی نیاز ! این سیل شدید را قطع کن . ای خالق جهانیان ! این آتش افروخته را خاموش کن . ای دادرس ! به فریاد یتیمان برس . ای داور حقیقی ! مادران جگر خون را تسلی ده . ای رحمان رحیم ! بر چشم گریان و دل سوزان پدران رحم نما ، این طوفان را ساکت کن و این جنگ جهانگیر را به صلح و آشتی مبدل فرما. تویی بینا و شنوا
و من به کمک یکی از دوستان متنی برای ایشون فرستادم . متنی که هرگز منتشر نشد . هیچ حمایتی هم توسط این فرقهی -حالا دیگه حقشونه- کثیف و وکلای کثافتشون از مردم مظلوم غزه انجام نگرفت …
اف بر حقوق بشری که شما از او دم میزنید و اف بر جایزهی صلح نوبل
پسر مجاهد خودمان را عشق است که برای جهاد علیه ظلم و کفر ، فقط منتظر یک » بزرگ شدن » است .
همین! مال هیچکس نیست!
غزه و یک آرزوی همیشگی
2009/01/03
سلام
یادآوری تولد قمریام ، همیشه برای من موضوعی دردناک بوده .
من متولد ماه منحوس صفر هستم . اینکه نبی اکرم صلواتاللهعلیه به چه دلیلی این ماه را نحس خواندهاند مورد بحث من نیست . اینکه از موقع تولد من تا ایام عزاداری امام حسین علیهالسلام قریب به یک سال فاصله بوده و هیچ هیئتی حاضر به داشتن علیاصغر یک ساله نشده و خب من هیچگاه نتوانستهام علیاصغر هیئتی باشم ؛ این برای من از هر نحسی نحستر است .
اما از همان اوقاتی که دست بابا را میگرفتم و راه هیئت محلهیمان را پیش میگرفتم ! همان وقتها که گاهی بین راه خسته میشدم و بابا بقلم میگرفت …
از همان وقتها که یک زنجیر چهار یا پنج رشتهای برای عزاداری داشتم و یک پیشانی بند یازینب سلاماللهعلیها … همیشه شبهای حضرت علیاصغرعلیهالسلام برایم زیباترین شبها بود . شاید آن وقتها تماشای یک نوزاد در آن هیبت تسلای درد بی برادریام بود اما بزرگتر که شدم وقت تماشای علیاصغرها آرزو میکردم محرمی را ببینم که در آن صاحب یک نوزاد به نام حسین باشم و شب حضرت علیاصغرعلیهالسلام قنداقهاش را به دست مداحی بدهم و پای روضهاش زار بزنم …
امسال شب آقاعلیاصغرعلیهالسلام آمد و من هم صاحب محمدحسین شیرخوارهای بودم که همه چیزش محیای علیاصغر شدن بود . حتی اول محرم به هزار ذوق برایش لباس سیاه عربی و پیشانی بند سبز تهیه کردم ….
فرودگاه مهرآباد و شوق سفر به کربلای غزه …
محمد حسین و مادرش حتما به خاطر دست تنهایی امشب هیئت نمیروند .
این آرزو به گور رفت …
خداوند اسرائیل را به گورستان تاریخ ببرد.
همین! مال هیچکس نیست!